من میدانم باید سر از بالش بردارم
و با اشک شیشه ی این پنجره را بشویم
پنجره به کدام باد بگشایم که پرنده بیاید؟
وبر اجاق کوچک این شعر گرم کند خودرا
و آسمان را سارهای مهاجر قیچی کنند بر سر ما
من میدانم باید سر از بالش بردارم
و با اشک شیشه ی این پنجره را بشویم
پنجره به کدام باد بگشایم که پرنده بیاید؟
وبر اجاق کوچک این شعر گرم کند خودرا
و آسمان را سارهای مهاجر قیچی کنند بر سر ما