در کلبه ی خاموش من نور فانوسی
و من اندیشه کنان غرق در رویا
شعله می سوزد و در هر شعله اش عکسی است.
کس چه داند که این نقش نگار از کیست!
سایه ی مردی است در پندار؟
یا که عکس ماه چه غمگین است!
پشت ابرهای خشم
در شب و خاموشی و فانوس و نور ماه
زنی خوشبخت، در رویای دوری غرق،
در بهار نارون ها می رود خاموش
گیسوانش بافته، در سرخی گیلاس،
گونه هایش سرخ چون آتش،
لبانش شهد شیرین سخن های شکرافشان
و قلب پاکش به،
امید اندیشه هایش...