اخرین بار که من از ته دل خندیدم علتش پول نبود
انعکاس جوک هر روز نبود علتش چهره ی ژو لیده ی یک دلقک یا
زمین خوردن یک کور نبود
من به من خندیدم
که چو یک دلقک گیج
نقش یک خنده به صورت دارم و دلم میگرید ...........
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست .........؟
چه بگویم با تو ؟؟؟؟
دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
چه بگویم با تو
که سحر گه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست
سخت در سینه به تنگ امده بود ...........
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی
اندازه ی پاییز به مذاق خیابان ها خوش نمی اید
پاییز مهری دارد که بر دل خیابان ها مینشیند ....